روایتی از 9 دی 88
***************************
توی دل ها اضطراب و شور بود
حال و روز شهرمان ناجور بود
راوی آن شب اندکی تشویش داشت
کوچه ی ما فتنه ای در پیش داشت
پیش رو مِه بود و پشت سر غبار
قلبمان در سینه می زد بی قرار
ادامه مطلب...